1. امروز در برنامه ی کتاب باز حرف جالبی شنیدم. مهمان برنامه، دکتر کاکاوند ، می گفت " ما گاهی شعر می خونیم، در پاسخ به لحظه مون . " بسیار این جمله به دلم نشست . نه صرفا در بحث شعر و ادبیات. کلیات جمله برایم دل نشین بود.
چه پنهان که فکر کردم چه لحظه های بسیار که در زندگی ام بی پاسخ مانده اند .
2. آکاردئون برای من ساز زمستان است. اگرچه که دیده ام در سور و سات هم آکاردئون بنوازند. اما آکاردئون مال ِ آن شب های ِ یخ زده ی زمستانی ست، که بخاری ِ ماشین را روی گرم ترین درجه تنظیم کرده ای. بیرون باران می بارد. شیشه های ماشینت بخار گرفته اند. پشت چراغ قرمز ایستاده ای و پسرکی هم سن و سال خودت، آن بیرون، با دست هایی سرخ شده از شدت سرما، برایت با آکاردوئون، " یه دلم میگه برم " عارف را می نوازد. راستی که ای کاش، پشت چراغ قرمز زمان کسب درآمدشان نمی بود، تا دعوت شان می کردیم به ماشین که کمی ، فقط کمی، فقط کمی یخ دست هایشان باز شود.
علی ای حال . منتظرم باز شبی زمستانی ، آن پیرمرد آکاردئون نواز بیاید از زیر پنجره ام رد شود و ساز بزند . وقتی برف دارد به آرامی روی زمین پا می گیرد وقتی قلب در سینه آرام نمی گیرد .
3. " او بهتر از همیشه می تواند زندگی کند، اما کمتر از همیشه می داند چگونه باید زندگی کرد. "
انسان را می گفت.
4. نوشته بود " ما را رها کرد در این رنج بی حساب " . اولش در دلم خوانده بودم. ولی وقتی به دل نشست، به لحن خبری به زمزمه خواندم آخ که ما را رها کرد در این رنج بی حساب . هنوز فکرم جلوتر نرفته بود. هنوز روی همین مصرع گیر بودم.
بار دیگر خواندمش. این بار با لحن سوالی. راستی راستی ما را رها کرده در این رنج بی حساب . ؟
به قول رادیو چهرازی ها، انصافانه ست . ؟
5. ما را رها کنید در این رنج بی حساب // با قلب پاره پاره و سینه ای کباب // عمری گذشت در غم هجران روی دوست // مرغم درون آتش و ماهی برون آب // حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی // پیری رسید غرق بطالت پس از شباب // از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد // کی می توان رسید به دریا از این سراب ؟ // هر چه فراگرفتم و هر چه ورق زدم // چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب . چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب . می دانی ؟
6. حال ِ آهنگ ِ تنها در بارانِ هومن راد. هنوز هم که هنوز است دل تنگیم. ولی دیگر آرام گرفته ایم
درباره این سایت