از این بالا
دارم به آدم هایی نگاه میکنم
که آن پائین
به خاطر اینکه هیچ دردی
در هیچ کجای تن شان احساس نمیکنند
توانایی دارند که توی ترافیک لعنتی این خیابان
رانندگی کنند
ولی از ترافیک به شدت عصبی اند
و دارند غرغر میکنند
و مدام به راننده های کنار و پشت و جلویشان
فحش میدهند و انقدر عصبی اند
که هیچ به این موضوع که هیچ جای تن شان درد نمیکند
فکر نمیکنند .
و من
این بالا
دارم به بی خیال گذشتنِ همه ی عمر ِ به سلامت گذشته ی تا دیروزم فکر میکنم .
و اینکه ترجیح میدادم
توی ترافیکی
به وحشتناکی ِ ترافیک های مسکو باشم
اما
دو روز
روی این تخت زهرماری
به انتظار آمدن ِ دکتر
برای قطعی شدن عمل آپاندیس نباشم.
و همین طور
به آدم هایی فکر میکنم
که روی تخت های دیگری
منتظر مردن اند
و ما مشکوک به آپاندیسیت هایی که
مدام داریم غرولند میکنیم
که خسته شدیم، حوصله مان سر رفت، جای آنژیوکت مان درد میکند، سرم مان چرا تمام نمیشود.و .
و
این میان .
تو چه صبوری هستی
که همه ی این بی صبری های ما را تحمل میکنی .
پ.ن:
رفقای دنیای ِ بیرون از وبلاگ من، آن هایی که این پست را میخوانید، لطفا به هیچ دوست ِ مشترکی خبر ندهید که اگر بدهید سخت شاکی میشوم ازتان .
منهای ریحانه. که لطفا جمعه شب، به بچه ها برای امتحان ورزش شنبه ام خبر بدهد که یکجوری استاد را راضی کنند و بگو که در حال ورزش بود که ترکید :|
و اینکه. حالم خوب است. نگران نباشید. موبایلم هم روی حالت هواپیماست و هیچ شبکه ی اجتماعی را هم چک نمیکنم جز همین جا و خلاصه همین دیگر، بروید و از ترافیک لذت ببرید و مرا هم دعا کنید لطفا :)
درباره این سایت