پشت سرتو نگاه نکن پسر. فقط بدو. میدونم. همه چیو میدونم‌. تو ولی دم نزن‌. دم بزنی بیشتر احساسش میکنی. به خدا اگه دم بزنی دردش بیشتر میشه. نمیگم اگه دم نزنی دردش کمتر میشه، سوزش کمتر میشه. میگم اگه دم بزنی خیلی بیشتر میشه  . نمیگم انکارش کن. نمیگم باورش نکن. نمیگم حسش نکن. فقط میگم هر طوری که هست، با هر دردی که هست، با هر زخمی که هست، بدو پسر. باید برسیم.
 ته راه، سر می ذاریم رو شونه هاش و گریه میکنیم. همه ی بغضایی که توی راه، توی گلومون رسوب کردو گریه میکنیم. آخرش بهش میگیم چه قدر درد کشیدیم. آخرش بهش میگیم درد کشیدیم ولی دوئیدیم. آخرش بهش میگیم دست و پامون خونی بود، ولی دوئیدیم‌. آخرش بهش میگیم دل مون صد پاره بود، ولی دوئیدیم. بدو پسر. باید برسیم. وایساده.  منتظرمونه. هر طور که شده باید برسیم .



.
.
.

پی نوشت:
دیروز جمله ای خواندم منتسب به امیرالمومنین. با این مضمون که : با درد خود بساز چندان که با تو بسازد .
چه به ایشان بازگردد چه نگردد جمله ی حکیمانه ای بود. می‌دانی؟ هر وقت با درد نساخته ام، هر وقت نپذیرفته امش، هر وقت چشم هایم را رویش بسته ام و انکارش کرده ام، هر وقت نخواسته امَش و در برابرش طغیان کرده ام، در برابرم قد کشیده، بزرگ شده. خیلی بزرگ تر از آن چه که هست، شده. و مرا و زندگی ام را یک جا بلعیده.
باید بپذیرم. این زخم ها را . این تنهایی ها را . باید بپذیرم و بسازم، بلکه بسازند با من. 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها