لا لا لا لا یه کم دیگه دووم بیار یه کم دیگه دندون روی جگر بذار مَشکو یکی برده که بر میگرده زود وقتی می رفت فقط به فکر خیمه بود مده با اشک ، زندگیمو به باد آب میرسه اگه خدا بخواد عمو رسید کنار علقمه صدای تکبیرش میاد لالایی عموش رفته آب بیاره لالایی عموش رفته آب بیاره لا لا لا لا . منو نکن خونه خراب . چیزی نمونده عمو جون بیاره آب بابات رفته به یاری آب آورش داره میاد چرا خمیده کمرش . ؟ علی م داره می زنه دست و پا بچه م داره می میره ای خدا ببین هنوز به سمت علقمه ست نگاه مضطر بابا . لا لایی الهی بارون بباره . لالایی الهی بارون بباره . 

لا لا لا لا مادر تو بشه فدات خون می بارن فرشته ها با گریه هات سوخته دلم رو نفسای داغ تو آهی بکش شاید که بارون بگیره خدا تو رو نمی بره ز یاد خونده برات بابا و ان یکاد الهی که سپیدی گلوت به چشم حرمله نیاد  

 

 

پی نوشت :

سمن ِ من، امشب که منتظر بچه اش بود، درست همین امشب که چشم به راه ِ آمدن پسرش بود ، از دستش داد . پسرش را از دست داد .پسری که قرار بود بیاید تا مهر خاتمه بزند به روی غم های بیست و چند ساله ی قدیمی .  تا به امروز به خیالم بود که می فهمم. که روضه ها را می فهمم. امروز ولی . فهمیدم هیچ نفهمیده ام. حالا که سمن، با هیچ کسی حرف نمی زند. حالا که سمن فقط دارد دیوار را نگاه می کند.  حالا که نوزاد سمن را دادند دست ِ همسرش که ببرد دفن کند فهمیده ام هیچ نفهمیده ام. حالا که سمن فقط نگاه می کند. حالا که شانه های همسر سمن با صدای هق هق ، تکان تکان می خورند. فهمیده ام هیچ از غم تو نفهیمده ام . 

 فقط دارد دیوار را نگاه می کند. نه حرف می زند ، نه گریه می کند فقط تماشا می کند. دعایش کنید. خیلی دعایش کنید لطفا .


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها