می دانی ؟ من همیشه آن مصرع رهی را که می گوید " از برق چه اندیشه بود حاصل ما را " از کل شعرش جدا کرده ام. و همیشه پیش خودم فکر کرده ام که منظور این مصرع به تنهایی این است که محصول ما هیچ است. هیچ است که هیچ بیم مان نیست از برق. که اگر در چنته جای گندم کاه هم می داشتیم، باز هم اقلا اندک بیمی از برق می رفت. اما همان را هم نداریم. بیمی هم نداریم پس ! یعنی که وقتی هیچ نداریم، از از دست دادن چه چیزی بترسیم ؟ از از دست دادن ِ کدام حاصل ؟ 




پی نوشت:

تا سه نشه، بازی نشه. سومین پست  هم پست شد که بازی بشود! 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها